شهرآرانیوز؛ یکی از پسوندهای جالب زبان فارسی پسوند «گاه» است. واژهای که هم معنای تخت و سریر میدهد:
چنین شاه، بر «گاه» هرگز مباد
نه آن کس که گیرد از او نیز یاد
شاهنامه فردوسی
و هم پسوند مکان است: خوابگاه، دانشگاه، پاسگاه و البته پسوند زمان: شامگاه، بهارگاه.
این واژه در اوستا و البته در متون زبان و ادبیات پهلوی، در ریختهایی نظیر گات، کاس و گاس و گاث دیده میشود که در دوران بعد تبدیل به گاه شده و درمتون مختلف در معنای تخت و سریر، جا، پسوند مکان و زمان و ... به کار میرود. (برگرفته از لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل گاه)
شواهد استعمال این واژه در معانی متعددی که ذکر شد فراوان است. مثلا در بندهش که از قدیمیترین متون ادبیات زبان پهلوی است، هم صحبت از «گاه» در معنای مکانی است: هرمزد و گاه و دین و زمان هرمزد بودند و هستند و خواهند بود؛ و هم معنای زمانی: او این آفرینش را به شش گاه (گاهنبار) بیافرید.
در برخی متون نیز گاهی به قرینه، تداخل جایگاه و معنی واژههای ساخته شده با پسوند «گاه» مشاهده میشود. نمونهای از تاریخ بیهقی: (امیر مسعود) میان دو نماز (از مبدا) حرکت کرد و به خوابگاه (به شهر) آمد.
توجه به این نکته، که در سوابق تاریخی زبان ما، واژهای وجود دارد که توامان دلالت بر زمان و مکان میکند: (فضا-زمان) خود، نکتهای بسیار قابل تامل است و خبر از پیچیدگیهای خرد ورزانه وآمادگی پیشینی این زبان برای خردورری میدهد. باید زمان زیادی میگذشت تا بشر از طریق علم، پیوستار زمان - فضا یا فضا- زمان را درک کند. گویندگان زبان کهنسال ما گویا، به این نکته باریک و دقیق پی برده بودهاند که این دو مقوله از هم جدا نیستند و در هم پیچیدهاند. البته نگارنده نیز به پیچیدگی این مفاهیم واقف است و قصد تقلیل مفاهیم و یا برقراری این همانی ندارد، فقط سعی دارد توجه مخاطب را به این تناسب زیبا جلب کند.
هدف اصلی من از این مقدمه طولانی، عرض نکتهای دیگر بود و آن توجه بیشتر به واژه «آگاه» است: با توضیحی که آورده شد، «آگاه» به منزله وجودی خواهد بود که در زمان و مکان حاضر است، وجودی که در زمان و مکان حضور یافته و مقید به آن دو شده است. چرا که برای امر به حضور، فعل امر را از بن مضارع مصدر آمدن میسازیم و بن مضارع این فعل چیزی نیست جز: آ. غرضم این است که "آ" به تنهایی میتواند معنای حضور و ظهور در معنایی را برساند. هرچند که شاید در قواعد واژه سازی نوع استعمالی برای آن ذکر نشده باشد. اما تخیل از هیچ قاعدهای، دستور نمیگیرد.
به گمان من معنای آگاهی: بودن در مکان و زمان است. ظهور و حضور و بروز وجودی در پیوستار زمان-مکان است. درک فضا و زمانه هستی؛ و جالب است که همین بار معنایی در زبان عربی به دوش کلمه وقوف نهاده شده. وقوف نیز علاوه بر معنای دانش و فهم، معنای ایستادگی و ایستاده بودن و ماندن را نیز در بر دارد. بودن و ماندن در جایی و در گاهی. مثل عبارتِ «وقوف در عرفات» که این عبارت هم معنای حضور را میرساند و برای من درک لحظه حضور است. چه بسیار زمانهایی که در جایی بودهایم، اما، چون التفاتی نداشتهایم، و درک درستی از لحظه با ما نبوده است، انگار واقعا نبودهایم. چون در آن لحظات در آنجا و در آنگاه نبودهایم، ذهنمان در جا و مکانی دیگر بوده. گویا به امر دیگری آگاه بودهایم؛ و باز چه بسیار که در جایی نبودهایم، اما کاملا از آن آگاهیم. مثل وقتی کتابی تاریخی با توصیفاتی دقیق میخوانیم تو گویی کاملا در آن عرصه و در آن زمان حضور یافتهایم. میگوییم از فلان واقعه آگاهیم. پس ارتباط کلمه آگاهی با زمان و مکان بسیار وثیق است.
در فرهنگهای ریشه شناسی «آ» در ابتدای کلمه را نشانه فعل میدانند. اقدام به چیزی. گویا این الف معنیای شبیه الف در آخر صفات فاعلی دارد: نظیر صفاتی مثل دانا: دانش مند/ بینا: دیده مند.
انگار چیزی یا مفهومی از قوه به فعل در میآید یا حضور و ظهور و بروز مییابد، اقامه میشود.
«اقامه چیزی» که ذهن بازیگوش مرا به شعر حافظ میکشاند: نیست در لوح دلم جز الف «قامت» یار...
و میبینم گاه در معنای مقام موسیقایی نیز به کار رفته است. (دهخدا، همان)
با این توضیح، آگاه: وجودی گاهمند است (یعنی وجودی زمانمند و مکان مند) وجودی که با در آمدن به گاه (مکان و زمان) محدود شده است، قید خورده است.
در لسان ادبیات الهی، آگاه، را وجودی محدود به زمان و مکان فرض میکنم در برابر وجود مطلق ذات اقدس الهی که بی مکان و بیزمان است.
گویی، خداوند گونهای شبیه به خود، اما محدود به فضا و زمان (فیزیک) به وجود میآورد تا بر گاهِ (تخت) زمانمند و مکانمند (گیتی) بنشیند و خلیفه الله باشد.
شاید ما همه آگاه به دنیا میآییم، چون از مینو آمدهایم، اما از همان بدو تولد با ورود به گیتی، دچار نسیان میشویم. (انسان) وجودی است که (الاسماء کلها) را فراموش کرده است و میکوشد دوباره با آگاهی، آن را به دست بیاورد و بر جایگاه از دست رفتهاش بنشیند. سخن بسیار است، اما صفحه کاغذ جولانگه خوبی نیست. مطلب را تمام نمیکند. هنوز میتوان از ارتباط این واژه با واژه عارف بیشتر سخن گفت. یا جسارت کرد و گفت: میشود «آگاه» را چونان ترجمه مناسبی برای مفهوم «دازاین» هایدگر پیشنهاد داد، اما آن مقام، عرصه سیمرغ است. پس به پیشنهادی اکتفا میکنم و
نمیکنیم دلیری، نمیدهیم صداع...
حسین باقری، معلم ادبیات فارسی